چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۰۳

فعالیت ۲ صفحه ۹۱ یازدهم

انشاهای کتاب یازدهم تجربی مبینا ایوبی

فعالیت ۲ صفحه ۹۱ یازدهم

۴ بازديد
فعالیت ۲ صفحه ۹۱
(سفر به شمال)
     یادم می آید چند سال پیش که می خواستیم به شمال برویم، دو روز در راه بودیم. درراه کوه هایی سر سبز ودرختانی سر سبز را میدیدم. بالای کوه های سر به فلک کشیده را مه غلیظی پوشانده بود و هدا بسیار لطیف و ملایم بود.آن مناظر به قدری زیبا بودند که هرگز فراموششان نمیکنم.در این سفر عمه من هم با ما همراه بود و خواهر کوچکم هنوز به دنیا نیامده بود.راه طولانی بود ولی مناظر زیبا و ایستادن ها خستگی را از تن می ربود.
     یک بار کناره جنگل ایستادیم و ناهار خوردیم و من یک خانواده روباه دیدم.دم های بزرگ و پف پفی شان واقعا زیبا بود.در پیچ و خم جاده های سرسبز شمال، در جاده هایی که از دل جنگل های بزرگ می گذشت با شوق و ذوق نشسته بودیم و به زیبایی اطراف نگاه میکردیم.
    پدرم یک خانه برای ماندن گرفته بود که سه روز میخواستبم آنجا باشیم و علاوه بر ما خانواده عموم هم از تهران می آمدند. شب بود که رسیدیم و وسایل را چیدیم ولی باز هم به کنار دریا رفتیم و ابهت زیبا و عمیق و ترسناکش را نگاه کردیم.واقعا دریا در کنار لطیف و زیبا بودنش بسیار ترسناک هم هست. مرموز،ناشناخته و عمیق، مخصوصا در شب.
      روز اول بعد از استراحت و صبحانه مفصل در هوای شرجی شمال به کنار ساحل رفتیم.به اندازه یک پلاستیک پر صدف جمع کردم و تا دلتان بخواهد آب بازی.حتی یک ماهی کوچک و سر در گم هم پیدا کردیم و به سمت عمق دریا هدایتش کردیم.من و پسر عمو و داداشم انقدر سر گرم بازی بودیم که ناهار هم نخوردیم.روز دوم کمی اشتیاقمان به دریا آرام شده بود. رفتیم و سه بادبادک بزرگ خریدیم و در کنار بازی با دریا کلی هم انها را هوا دادیم.روز سوم هم چون روز آخر بود تماما به بازی با دریا گذشت.
    کنار هم بودن واقعا خوب است.قبلا بهانه هایی مثل سفر و دریا لحظات زیبایی را برایم رقم میزد ولی این مدت بخاطر یک ویروس ملعون از آن خوشی ها محروم بودم.انشاالله که کلا بیماری ها از زمین ریشه کن شوند و هیچ مریضی وجود نداشته باشد.الهی آمین
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.